چرا به‌جای انگیزه به یکدیگر ترس می‌دهیم؟

برای همهٔ ما پیش‌آمده در زمان‌هایی که نیاز به تشویق و انگیزه داریم، به‌جایش ترس و بی‌انگیزگی گرفته‌ایم. از نزدیکان، دوستان و کسانی که نظرشان برایمان مهم است و گفتارشان نیز بر انتخاب ما تأثیرگذار است.

در رفتار ناآگاهانه، بیشتر تصمیم‌های ما خودبه‌خود با ترس مواجه می‌شود اما دشواری انتخاب زمانی بیشتر می‌شود که این ترس از دیگری هم به ما برسد.

آیا در روزمره به ترس بیشتری نیاز داریم؟

ترس را نسل به نسل منتقل کرده‌ایم و بی‌آنکه بدانیم چه تأثیری روی سلامت یکدیگر گذاشته‌ایم.

اما به‌واقع چرا این‌گونه رفتار می‌کنیم؟

  • چون نگرانیم؟
  • چون مطمئن نیستیم که فرزندمان بهترین تصمیم را برای خود بگیرد؟
  • چون خودمان قادر به انجام کاری نیستیم و گمان می‌کنیم دیگری هم نمی‌تواند؟
  • و…

این‌ها همگی بخشی از دلیل‌های انتقال ترس است. بااینکه دلیلی بر رفتارمان است اما قانع‌کننده نیست.

ممکن است کسی نزدمان بیاید و در مورد ایده‌ای، کاری یا تصمیمی مشورت بخواهد. اینجا رویکرد ما بسیار مهم است. برای یادگیری، تجربه و کسب آگاهی او.

آیا باور داری که همیشه بیش از یک‌راه درست وجود دارد؟

پس ممکن است آن گزینه‌ای که فکر می‌کنی بهترین است، درواقع دومین گزینه بهتر باشد.

ممکن است باور داشته باشی که تجربه‌ای درزمینهٔ مشابه داری و انتقال تجربه‌ات، همان چیزی است که او نیاز دارد؛ اما این‌گونه نیست. به چند دلیل:

یک؛ بااینکه ممکن است شرایط یکسان به نظر بیاید، اما جزئیاتش آن را منحصربه‌فرد می‌کند و ازاین‌جهت متفاوت است.

دو؛ لزوماً انتقال تجربه باعث یادگیری، رشد و آگاهی نمی‌شود، چراکه خود شخص آن را مستقیم به دست نیاورده است. زمانی هم که تجربه مانند اطلاعات منتقل شود، بازدارنده است و همان کار ترس را می‌کند.

نکته: انسان هنوز توانایی انتقال تمام تجربه و آگاهی را یاد نگرفته است، به همین دلیل نسل جدید نیاز دارد تا همان تجربه‌ها و یادگیری‌های نسل قبل (که گاه ممکن است اشتباه به‌نظر رسد) را دوباره انجام دهد.

این‌چنین است که والدین «می‌دانند» و فرزندان «نمی‌دانند». به همین دلیل است که نسل جدید این‌طور می‌اندیشد که «درک نمی‌شود» و نسل قدیم می‌پندارند که نسل جدید «درک نمی‌کند».

سه؛ انتقال تجربه زمانی که درخواست نشده باشد، خوشایند نیست. اگر بی‌احترامی به فرد مقابل محسوب نشود، حداقل اطلاعات اضافی است.

شاید با دلایل بالا موافق باشی و متوجه باشی که آنچه «می‌دانی» لزوماً مناسب دیگری نیست. پس چرا این کار را می‌کنیم؟

بازمی‌گردم به دلیل‌های بالا:

نگرانی

این دلیل کافی نیست. بهتر است به‌جای انتقال آن (نگرانی) فکری به حال خود کنیم. مشخص است که در این حالت ما بیشتر نیاز به کمک داریم تا او.

مطمئن نیستی که فرزندت بهترین تصمیم را برای خود بگیرد

او باید از روزی برای خود تصمیم بگیرد. احتمال دارد که تاکنون این کار را انجام نداده و ناخودآگاه مسئولیت انتخاب را به شما سپرده است. بهتر است مهارت تصمیم گرفتن و انتخاب کردن را هرچه زودتر به او بسپاریم و امید داشته باشیم که بهترین تصمیم‌ها را برای سلامت (جسم، ذهن، روح و احساس) خود بگیرد.

خودت قادر به انجام کاری نیستی و گمان می‌کنی او هم نمی‌تواند

توانایی‌های فردی با ژن منتقل نمی‌شود، ولی گرفتن اعتمادبه‌نفس، تکرار ناتوانایی‌ها او به‌جای توانایی‌هایش و ندادن عزت‌نفس همگی می‌تواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.

حال چه کنیم؟

۱. به‌جای نتیجه‌گیری شرایط را مرور کن

گاهی تنها با مرور کردن شرایط و مطرح کردن پرسش‌های مرتبط، ابعاد جدیدی از شرایط پدیدار می‌شود. در چنین شرایطی فرد با کسب این اطلاعات، می‌تواند تصمیم «متناسب‌تری» بگیرد.

۲. حمایت کردن به‌جای ممانعت کردن

اگر می‌توانی از تصمیم، انتخاب و مسیر او حمایت کن. حتی اگر بخواهی می‌توانی به‌نوعی که مایلی یا به شکلی که او درخواست می‌کند، حمایتت را اعلام کنی؛ اما ترساندن یا شانه خالی کردن از بار مسئولیت هیچ کمکی به او نمی‌کند.

۳. درک موضوع

اشکالی ندارد که برای درک موضوع کنجکاوی کنی ولی این کنجکاوی و اطلاعات (اغلب خصوصی) نباید درجایی (مثلاً در تصمیم‌های دیگر) علیه او استفاده شود. این روش هم مانند ترساندن بسیار مرسوم است و اعتماد میان افراد و سطح رابطه‌شان را تخریب می‌کند.

۴. توجه به خواسته یا نیاز

بسیار مهم است که دلیل اصلی درخواست او را متوجه شوی.

  • آیا برای مشورت کردن آمده؟
  • درخواستی دارد؟
  • یا فقط می‌خواهد دردودل کند؟

پیش‌فرض‌ها را کنار بگذار و به محتوای حرف‌هایش دقت کن. اگر می‌توانی مستقیم کمکت را اعلام کن. پرسش «چطور می‌توانم کمک کنم؟» بیش ازآنچه فکر می‌کنی مؤثر است. چون هم انگیزه‌ات برای کمک رساندن را نشان می‌دهد و هم تمایلت را.

تا می‌توانی با سرعت او حرکت کن و مطابق خواسته‌اش رفتار کن. حتی اگر می‌دانی راه «بهتر» کدام است، بازهم بگذار تا خود او به آن برسد.

۵. دادن انتخاب به‌جای محدودیت

اگر باور داشته باشی که برای هر تصمیمی، گزینه‌های متعددی انتخاب وجود دارد، آنگاه می‌توانی به‌جای محدود کردن گزینه‌ها، انتخاب‌های متعددی را مطرح کنی.

بیان گزینه‌های مختلف این فرصت را به‌طرف مقابل می‌دهد تا آمادگی‌اش را با این شرایط بسنجد. همچنین در این شرایط مشخص است که ذهنت روی محدودیت ساکن نمانده است و برعکس فعالانه برای بیان فرصت‌های مختلف تلاش می‌کنی.

نقطهٔ عطفی در میانهٔ راه - بنر

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های مرتبط