یافتن وضوح (شفافیت)؛ دلیل وجودی باغ عدن

مدتی است که به دلایل فعالیت‌هایم فکر می‌کنم. سعی می‌کنم با پرسش‌های کلی و جزئی، چرایی کارم را مشخص کنم. البته این روندی است که تقریباً هرسال انجام می‌دهم و حتی سال گذشته هم در همین‌جا مطرح کردم و بازخورد گرفتم.

  • دلیل وجودی باغ عدن چیست؟
  • آیا اصلاً بودن چنین چیزی برای کسی فایده‌ای دارد؟
  • چرا کسی باید علاقه‌ای به نوشته‌ها، ویدیوها یا کارگاه‌هایم داشته باشد؟

پرسش‌های بالا، تنها بخشی از پرسش‌هایی است که برای واضح شدن دلیل وجودی کارم (باغ عدن) از خود می‌پرسم.

در چند سال گذشته که به‌نوعی انتخاب کرده‌ام تاجور دیگری زندگی کنم، به‌تناسب آن، شغلم نیز تغییر کرده و کارهای متفاوتی را تجربه کرده‌ام.

اما نکته‌ای در تمام فصل‌ها و دوران زندگی‌ام، ثابت بوده و آن‌هم حضور گیجی یا ابهام در شرایط مختلف زندگی است. زمان‌های بسیاری پیش‌آمده و همچنان پیش می‌آید که خود را میان پرسش‌ها، تصمیم‌ها و رویدادهای متفاوت گیج‌وگنگ می‌بینم. این گیجی و به‌نوعی «نمی‌دانم‌ها» در زندگی من تمامی ندارد. از یکی بیرون می‌آیم و وضوحی برایم شکل می‌گیرد و آرام‌آرام وارد چرخهٔ دیگری از ندانستن می‌شوم.

چرخهٔ ابهام و وضوح (شفافیت)

خلاصه اینکه چرخ (ابهام و وضوح) دائم در حال چرخیدن است. در ابتدا و از زمانی که با خودم بیشتر آشنا شدم، از این موضوع رنج می‌بردم و حتی برای چند ماهی در سال، احساس افسردگی داشتم. نمی‌دانستم که دلیلش چیست و چرا دائم تکرار می‌شود. فقط می‌دانستم که این شرایط اصلاً خوشایند نیست.

معمولاً در این دوران، تصمیم‌های جالبی نمی‌گرفتم و بیشتر فکرها، به خود تخریبی ختم می‌شد. تقریباً هر آنچه بودم، داشتم یا انجام داده بودم، کافی نبود و بلکه بدردنخور هم می‌شد!

همین بود که بعد از چند ماه و سپری کردن این دوره، می‌بایست تکه‌هایی از باقیمانده‌هایم را از این‌سو و آن‌سو جمع می‌کردم تا بتوانم دوباره خودم را پیدا کنم و ببینم که از من چه مانده و چه رفته و حالا به کدام سمت می‌خواهم حرکت کنم. پس‌ازاین دوران بود که تصمیم‌هایی برای شروع می‌گرفتم و انگیزهٔ بسیاری برای هرکدام از انتخاب‌هایم داشتم. اما بیشترشان نه به سرانجامی می‌رسید و نه آن‌قدری طول می‌کشید تا رها شود.

در آن شرایط، انگیزه داشتن برای من چندان کارآمد نبود و مانند داروی نیروزایی بود که از آن قدرت می‌گیری ولی نمی‌دانی با کدام قول بازی باید بجنگی. یا شاید انگیزه مانند «نیترو» در بازی‌های ماشین است که در یک‌لحظه زیاد می‌شود و توانایی کنترل ماشین بسیار کم می‌شود.

ازاین‌روست که شخصاً چندان با دوره، صحبت یا روش‌هایی برای افزایش انگیزه موافق نیستم. به گمانم برای شروع یا ادامهٔ مسیر بیش از انگیزه لازم است و آن‌هم یافتن «چرایی» ماجراست.

سال‌ها گذشت و این چرخه برایم آشناتر شد. دیگر ندانستن‌ها برایم سخت نبود و متوجه شدم که این موضوع بخشی از «هویت» من است. یاد گرفته بودم که مسیر دانستنم، از ندانستن آغاز می‌شود و نه برعکس.

این آگاهی، انگار باری از دوشم برداشت. همین‌که لازم نباشد همیشه بدانم. همین‌که بتوانم تردید داشته باشم. همین‌که بتوانم برای یافتن جوابی، اندکی درنگ کنم.

از کودکی فکر می‌کردم که همیشه باید بدانم که چه‌کاره می‌خواهم شوم، دوست دارم به کجا سفر کنم یا اینکه در چه سنی ازدواج کنم. این‌ها بخشی از انتظاراتی است که جامعه و اطرافیان دارند و برای آن باید همیشه آماده‌باشی و بدانی.

از آن زمان تاکنون، یاد گرفته‌ام که با گیجی (ابهام) خود کنار بیایم و به‌جای فشار آوردن برای یافتن انتخاب «بهتر» و فهمیدن موضوعی گیج‌کننده، کمی فرصت دهم تا کم‌کم پذیرای پاسخ آن شوم.

چرا وضوح؟

خلاصه، وضوح مقوله‌ای است که در زندگی من بسیار واقعی است. دائم از خود می‌شنوم که دربارهٔ موضوعی صحبت می‌کنم که قبلاً نمی‌دانستم ولی الآن به آن اشراف بیشتری پیداکرده‌ام.

ازاین‌رو می‌دانم یافتن وضوح و پیدا کردن جواب‌هایی برای تمام «نمی‌دانم‌ها»ی خود چه نعمتی است. می‌دانم که یافتن وضوح چه انگیزه‌ای می‌دهد و دلیلی است برای شدن چه ناشدنی‌هایی. این موضوع همان یافتن چرایی ماجراست که در بالا توضیح دادم.

فراهم کردن شرایط یا ابزاری برای یافتن وضوح، آن چیزی است که من آرزوی انجامش را دارم.

فراهم کردن شرایط یا ابزاری برای یافتن وضوح، آن چیزی است که من آرزوی انجامش را دارم. در این مسیر سعی می‌کنم که هر آنچه یاد گرفته و تجربه کرده‌ام را به‌گونه‌ای آماده کنم که بتواند وضوح ایجاد کند. فرق نمی‌کند که گیرندهٔ آن‌که و در چه دوره‌ای از زندگی باشد؛ مهم این است که وضوح حاصل از خواندن، دیدن یا شنیدن، بتواند نوری بر قسمت‌های تاریک زندگی بیندازد تا برای انتخاب بعدی زندگی، با اطمینان بیشتری قدم برداریم.

مطمئنم و ایمان‌دارم که اگر تنها اندکی وضوح بیشتر در زندگی بیابیم، تجربهٔ زندگی بسیار معنی‌دارتر و لذت‌بخش‌تر خواهد شد.

جوانی به معنای انرژی فراوان است. اگر بتوان در این دوران مقداری وضوح و تعادل بیشتری به زندگی اضافه کرد، حاصلش انرژی فوق‌العاده‌ای خواهد بود.

سادگورو

آنچه من در اینجا به‌عنوان مهارت و معنای زندگی صحبت می‌کنم، تمام و کمال برای یافتن وضوح در زندگی است.

وضوح (شفافیت) چیست؟

توانایی تمایز میان قبل و بعد شرایط، موضوع یا رویدادی.

به نظرم عموماً وضوح در زمینه‌ای، دلیل عدم وضوح درزمینهٔ دیگر و در سطح دیگری است. من آن را مانند هرمی می‌بینیم که پس از بالا رفتن هرم، آگاهی و اشرافی به سطوح پایین‌تر ایجادشده ولی هنوز ایدهٔ مشخصی دربارهٔ طبقه‌های فوقانی وجود ندارد.

با پدیدار شدن وضوح، انتخاب مسیر آسان‌تر می‌شود.

با وضوح، اطمینان خاطر همراه می‌شود و نه اینکه با اطمینان بتوان به‌وضوح رسید.

در دلِ وضوح، آرامش نهفته است چون با رسیدن به آن، همواره از خواسته‌ها و نیازهایت مطلع هستی.

امیدوارم در این مسیر همراهم باشی و کمک کنی تا به این مهم برسیم.

بستهٔ خویش - سری تابستان - ۲

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

2 Responses

  1. خیلی مطلب خوبی بود آقای حبیبی.
    فقط بازم از وضوح بیشتر بگید. مشتاقم که زاویه ی دید و راهی که شما طی کردید رو بیشتر بدونم. احساس میکنم در دلِ وضوحی که ازش حرف میزنید یک نوع احترام به خود (حس در لحظه و شهود ِدر متن اتفاق که انسان با خودآگاهی عظیمش قادر به فهم ِاونه)، و صداقت ِ شاید بیرحمانه نهفته ست.

    1. حتماً. تمام تمرکزم را برای وضوح گذاشتم.
      تعریفت از وضوح جالب بود. من هم وضوح را دلیلی بر آگاهی و رشد می‌بینم. به‌نظرم هرآنچه یادمی‌گیریم و انجام می‌دهیم، می‌بایست به نوعی برای شکل‌گیری وضوح در قسمتی باشد. غیر از این باشد، اطلاعات و دانش است که خرد ندارد.

      البته ممکن است میان دانش و خرد نشود خط مستقیمی کشید و شاید باید کمی هم بااحتیاط حرکت کرد؛ اما به‌طور کل، اگر بنای زندگی را بر کمال می‌بینیم پس کار اصلی ما در زندگی می‌شود کسب آگاهی. خب قطعاً بخشی از این دیدگاه هم اعتقادی است و برای هرکسی متفاوت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های مرتبط