چند هفتهٔ پیش، نقطهٔ عطفی در فعالیت کاری من بود و آنهم برگزاری پنجاهمین رویدادی که در مدت ۷ سال کارم در حوزهٔ رشد فردی و آموزش مهارتهای (نرم) زندگی، میسر شد.
دوست داشتم از این فرصت استفاده کنم تا هم نگاه شخصی به این راهِ آمده کنم و هم مختصری خوشحالی برای یافتههای این مدت. شاید هم معرفی بود برای کسانی که من را میشناسند ولی نمیدانند که من چه کاری میکنم.
قبل از هر چیز دوست دارم قدردانی کنم. از کامیار هوبخت که معلم درونم را بیدار کرد و از محمد نجفی که شرایطی را فراهم کرد که تجربههایم را با گروه مخاطبم به اشتراک بگذارم.
این سالها برایم پرتلاطم بود. مسیری را شروع کرده بودم که مقصد آن مشخص نبود. مدتی حرکت میکردم و سعی میکردم وضوحی پیدا کنم و سپس از تردیدهایم عبور کنم.
این روند گیجی به وضوح و سپس گیجی بعدی، به الگویی تبدیلشده بود که تاکنون نیز از وجودش بهره و رنج میبرم.
البته که قدم زدن من در باغ عدن هنوز ادامه دارد ولی فکر کردم که جالب میشود در میانهٔ راه توقفی کنم و نگاهی به مسیری که آمدهام بیندازم.
در طول راه، حضور و همراهی موژان برایم بسیار مؤثر بوده که در سردیهای مسیر، دلسرد نشوم و یا با ناخوشایندیهای کارم، جا نزنم. قدردانم برای بودنش.
ممنون از همهٔ کسانی که همراه من بودند.
- با حضورشان؛
- با نکتههایشان؛
- با درسهایی که مستقیم و غیرمستقیم به من آموختند.
بهراستیکه هرچه بیشتر میگذرد، بیشتر متوجه میشوم که تمام افرادی که با آنها کار میکنم، امتدادی از خودم هستند که دلیلی برای یادگیریام میشوند.
شروع مسیر من؛ راه افتادن وبلاگ قدم زدن در باغ عدن
فروردین سال ۱۳۹۳ بود که وبلاگ «قدم زدن در باغ عدن» شکل گرفت و اولین نوشتهاش هم در تاریخ ۱۶ فروردین نوشته شد. تا قبل از آن چند باری اینطرف و آنطرف وبلاگ راه انداخته بودم ولی هیچکدام دوام طولانیمدت نداشت و بعد از مدتی رها شدند. البته این سرگذشت باغ عدن هم بود. مدتی مسیر را گم میکردم و کمتر به آن سر میزدم و گاهی بیشتر حال و هوای نوشتن داشتم و تنور نوشتهها را داغ میکردم.
تقریباً از همین زمان بود که برگزاری کارگاههای آموزشی هم منظمتر شد. شروع دورههای خانگی را با دوست قدیمیام کامیار شروع کردیم و چندین موضوع را باهم پیش بردیم. اولین کارگاهی که برای آن تبلیغ کردم، با عنوان «درونگردی» بود که در دو گروه و در سال ۱۳۹۴ برگزار شد.
بعدازآن و در فرصتی که در زندگی در استانبول یافته بودم، دورهٔ «تغییر ۲۱ روزهٔ خویش» را نوشتم.
بعد از بازگشت، با محمد (همبنیانگذار بیستتاسی) آشنا شدم و با توجه به خصوصیات فردیاش توانستیم سریع هماهنگ شویم و یک سالی چندین کارگاه برگزار کنیم. از همان دفتر ۱۶ آذرِ بیستتاسی بود که کارگاههای «وقتی برای خویش» شکل گرفت که تا به امروز هم ادامه دارد.
اینها مثالهایی از «اولینهای» من است که منجر بهکارهای متفاوت بعدازآن شد که حاصلش اینها بود:
- ۷ سال فعالیت
- ۳ محصول (فیزیکی و دیجیتال)
- ۵۱ کارگاه
- ۴۰۵ شرکتکننده
- ۱۷۵ مقاله
- ۲۷۰ هزار بار بازدید سایت
- ۳۳ ویدیو
- ۹ هزار بار بازدید
- ۱۱ هزار دقیقه (بیش از ۲۵۰ جلسه) جلسهٔ کوچینگ و منتورینگ
امروز برای من زمان لذت بردن از دستاوردهای کاری است که هم برایم بسیار بامعنی است و هم لذتبخش.
ممنون از اینکه همراه من بودی. دوست دارم درصورتیکه فعالیت من باعث آشناییمان شده، از این تجربه برایم بگویی.